روزی پیرمردی که شمع زندگی اش داشت خاموش می شد به سه پسر خود یک چوب دادگفت بشکنیدپسر ها به راحتی شکستندسپس پیرمرد 4 چوب کنار هم گذاشت و گفت بشکنیدپسر ها باز هم به راحتی شکستندپیرمرد دسته بیل دادشکستند18 تیر آهن دادشکستندناگهان پیر مرد گفت:دددد توله سگا مسخره بازی در نیارین می خوام نصیحتتون کنم , ...ادامه مطلب
,چی بگم دیگه,چی بگم دیگه به قلب,چی بگم آخ که دیگه فرنگیس,دیگه چی بگم برات ...ادامه مطلب